رهروان ولایت ـ یکی از مهمترين سوالاتى كه از قدیم الایام تا به حال ذهن بشر را به خود مشغول کرده است، اين است كه به راستی خداوند متعال ما را براى چه آفريد؟ و هدف آفرينش انسان و آمدن به اين جهان چه بود؟ قرآن کریم در بیانی بسیار زیبا در رابطه با «هدف از خلقت» میفرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون [سوره الذاريات/56] من، جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند.(و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند) بدون شك هر فرد عاقل و حكيمى كه كارى انجام میدهد، هدفى براى آن در نظر دارد، و از آنجا كه خداوند از همه عالمتر و حكيمتر است، اين سوال پيش میآيد كه او چرا انسان را آفريد؟ آيا كمبودى داشت كه با آفرينش انسان بر طرف میشد؟ آيا نيازى داشته كه ما را براى پاسخگويى به آن نیاز آفريده باشد؟ از طرفی میدانیم که وجود خداوند متعال از هر جهت كامل بوده و جمیع کمالات را دارد و غنى بالذات است. پس طبق مقدمه اول بايد قبول كنيم كه او هدفى داشته و طبق مقدمه دوم بايد بپذيريم كه هدف او از آفرينش انسان چيزى نيست كه سودی برای خود او داشته باشد و بازگشتش به ذات مقدس باشد. بنابراین بايد اين هدف را در بيرون ذات او جستجو كرد، هدفى كه به خود مخلوقات باز میگردد و مايه كمال خود آنها است. از طرفی میبینیم که در آيات قرآن، تعبيرهاى مختلفى درباره هدف آفرينش انسان وجود دارد؛ يك جا میفرماید: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا [ملک/2] او كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را آزمايش كند که كدام یک بهتر عمل میكنيد». در اينجا مساله آزمايش و امتحان انسانها از نظر «حسن عمل» به عنوان يك هدف معرفى شده است. در آيهای ديگر میفرماید: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً [طلاق/12] خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريده و از زمين نيز مانند آن خلق كرده است، فرمان او در ميان آنها نازل میشود تا بدانيد خداوند بر هر چيز توانا است، و علم او به همه موجودات احاطه دارد». در اينجا «علم و آگاهى از قدرت و علم خداوند» به عنوان هدفى براى آفرينش آسمانها و زمين (و آنچه در آنها است) ذكر شده است. در آيهای ديگر آمده: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُم [هود/118] اگر پروردگارت میخواست همه مردم را امت واحد قرار میداد، ولى آنها همواره مختلفاند- مگر آنچه پروردگارت رحم كند، و براى همين (رحمت) آنها را آفريده است». بر طبق اين آيه رحمت الهى هدف اصلى آفرينش انسان است. اما آيه مورد بحث، تنها روى مساله عبوديت و بندگى تكيه میكند، و با صراحت تمام آنرا به عنوان هدف نهايى آفرينش جن و انسان معرفى میکند. با اندكى تامل در مفهوم اين آيات و مشابه آن، میتوان گفت: هيچ تضاد و اختلافى در ميان آنها نيست، در واقع بعضى هدف مقدماتى و بعضى متوسط و بعضى هدف نهايیاند و بعضى نتيجه آن. هدف اصلى همان «عبوديت» است كه در آيات مورد بحث به آن اشاره شده و مساله «علم و دانش» و «امتحان و آزمايش» اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار میگيرند و «رحمت واسعه خداوند» نتيجه اين عبوديت است. به اين ترتيب روشن میشود كه انسان براى عبادت پروردگار آفريده شده است. «عبد» از نظر لغت عرب به انسانى میگويند كه سر تا پا متعلق به مولا و صاحب خود است، ارادهاش تابع اراده او و خواستش تابع خواست اوست. در برابر او مالك چيزى نيست و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمیدهد. بنابراين، «عبوديت» نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خداوند متعال است. اين است هدف نهايى آفرينش بشر كه خدا براى وصول به آن، ميدان آزمايشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده و نتيجه نهائياش نيز غرق شدن در اقيانوس «رحمت» اوست. در نتیجه: او چشمهاى است فياض و مبدئیاست نعمتآفرين كه موجودات را در كنف حمايت خود میگيرد و آنها را پرورش داده، از نقص به كمال میرساند و اين است هدف واقعى عبوديت و بندگى بنی آدم و اين است فلسفه عبادات و نيايشهاى انسان، همه آنها كلاسهایی است برای تربيت و تكامل انسان. به اين ترتيب نتيجه میگيريم كه هدف آفرينش انسان پيشرفت و تكامل اوست. در اينجا سوالى پيش میآيد، و آن اینکه اگر هدف خلقت جود بر بندگان است و اين جود از طريق تكامل انسانها به دست میآید، چرا خداوند جواد و كريم، از آغاز بندگان را كامل نيافريد، تا همه آنها در جوار قرب او جاى گيرند و از بركات نزديكى به ذات پاكش بهرهمند شوند؟ جواب اين سؤال روشن است، تكامل انسانى چيزى نيست كه بتوان آنرا به «اجبار» آفريد، بلكه راه طولانى و درازى است كه انسانها بايد با پاى خود آنرا طى كنند و با اراده و تصميم و افعال اختيارى خويش، آنرا بپیمایند؛ آيا اگر از كسى به اجبار و با زور سرنيزه مبلغ هنگفتى براى ساختن يك بيمارستان بگيرند، اين عمل او ارزشی دارد؟ مسلما نه، امّا اگر به اراده و ميل خويش، حتى يك ريال به چنين هدف مقدسى كمك كند به همان نسبت راه كمال اخلاقى را پيموده است. از اين سخن چنين نتيجه میگيريم كه خداوند بايد با اوامر و تكاليف و برنامههاى تربيتى كه وسيله پيامبران او و نيروى عقل ابلاغ میشود، اين مسير را براى ما مشخص كند، و ما با اختيار و اراده خويش اين راه را بپيمایيم. سوال ديگرى که مطرح میشود این است که به راستی هدف از اين تكامل چيست؟ پاسخ اين سوال نيز با اين جمله روشن میشود كه تكامل، هدف نهايى يا به تعبير ديگر «غاية الغايات» است. با یک مثال این مساله را توضیح میدهیم، اگر از محصلى سوال شود هدف او از درس خواندن چیست؟ طبیعتا خواهد گفت: براى اينكه به دانشگاه راه يابم. باز اگر سوال كنيم دانشگاه را براى چه میخواهى؟ خواهد گفت: براى اينكه دكتر يا مهندس یا… شوم. اگر بپرسیم مدرك دكترا و مهندسى را براى چه میخواهى؟ خواهد گفت: براى اينكه هم آدم مثبتى برای جامعه باشم و هم درآمد خوبى داشته باشم. باز اگر بپرسید: درآمد خوب را براى چه میخواهى؟ خواهد گفت: براى اينكه زندگى آبرومند و خوبی داشته باشم. سرانجام میپرسيم زندگى مرفه و آبرومند را براى چه میخواهى؟ در اينجا میبينيم لحن سخن او عوض میشود و میگويد: خوب، براى اينكه زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم، يعنى همان پاسخ سابق را تكرار میكند. اين دليل بر آن است كه او به پاسخ نهايى، و به اصطلاح به «غاية الغايات» كار خويش رسيده است كه ماوراى آن پاسخ ديگرى وجود ندارد، و هدف نهايى را تشكيل میدهد. در زندگى معنوى نيز مطلب همينگونه است، وقتى گفته میشود آمدن انبياء و نزول كتب آسمانى و تكاليف و برنامههاى تربيتى براى چيست؟ میگویيم: براى تكامل انسانى و قرب به خدا. اگر سوال كنند تكامل و قرب پروردگار براى چه منظورى است؟ میگویيم براى قرب به پروردگار، يعنى اين هدف نهايى است و به تعبير ديگر ما همه چيز را براى تكامل و قرب به خدا میخواهيم امّا قرب به خدا را براى خودش (يعنى براى قرب به پروردگار).[1] در حديث زیبایی از امام صادق(عليهالسلام) نیز آمده است: امام حسين(علیهالسلام) در برابر اصحابش چنين فرمود: «خداوند بزرگ، بندگان را نيافريده مگر به خاطر اينكه او را بشناسند، هنگامیكه او را بشناسند عبادتش میكنند و هنگامیكه بندگى كنند، از بندگى غير او بینياز میشوند».[2] ————————– [1]. بر گرفته از تفسير نمونه، ج22، ص398- 386. [2]. علل الشرایع، ج1، ص 9.
ایا در قران به صورت مستقیم به چادر به عنوان حجاب اشاره شده ؟ در سوره نور، آیه ۳۱ در مورد حجاب خداوند مى فرماید: «و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن الا ماظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن» و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را از […] ایا در قران به صورت مستقیم به چادر به عنوان حجاب اشاره شده ؟ در سوره نور، آیه ۳۱ در مورد حجاب خداوند مى فرماید: «و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن الا ماظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن» و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را از هر نامحرمى فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نکنند مگر آنچه که از آن پیداست و باید روسرى خود را بر گردن خویش فرو اندازند. آیه : ولا یبدین زینتهن الا ماظهر منها درباره احکام حفظ و رعایت حجاب شرعى در مقابل نامحرم است. واژه «ابداء» که در آیه آمده به معناى آشکار نمودن است و منظور از «زینت» در آیه ، مواضع زینت است مثل : محل زینت هاى گوناگون از بدن که آشکار نمودن آنها جایز نیست مگر مواردى که استثناء شده. واژه «خُمُر» که در آیه شریفه وارد شده لباسی است که خانم ها با آن سر خود را مى پوشانند و بر سینه خود آویزان می کنند و معناى این قسمت از آیه این است که با اطراف مقنعه خود سرها و موها و شانه و سینه خود را بپوشانند. ولایضربن بارجلهن براى حفظ عفت عمومى و دور نگهداشتن افراد جامعه از عوامل شهوت زا ، به زنان دستور داده شده حتى از رساندن صداى خلخالى را که در پا دارند به گوش مردان بیگانه خوددارى کنند. تصریح به خلخال پا ، تخصیص را نمى رساند بلکه هر چیزى را که باعث شعله ور شدن آتش شهوت است شامل مى شود. پس آنچه در قرآن و روایات به آن پرداخته شده اصل پوشش است و تصریحى به چادر یا مانتو نشده. هر پوششى که موجب جلب نظر نامحرم و مفسده نباشد از نظر اسلام پذیرفته است. جلباب قرآن به چادر نزدیک است یا مانتو علت توجه اسلام به چادر چیست ؟ براى جلباب دو معنا ذکر شده : ۱- پوششى که سر و گردن و بالاتنه را مى پوشاند (مقنعه) ۲- چیزى که تمام بدن را بپوشاند (چادر) بنابراین نمى توان گفت که جلباب منحصراً بر چادر دلالت دارد. ولى مسلماً چادر حجاب برتر است. چون حکمت هاى حجاب در چادر بیشتر پیدا مى شود. حجاب منحصر در چادر و حتى مانتو نیست ، بلکه هر لباسى که غیر از صورت و دست ها (دستها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحریک و جلب توجه نامحرم نگردد کافى است. ولى باید توجه داشت که همان طور که بقیه واجبات داراى مراتب مختلفى مى باشند حجاب نیز داراى مراتب خوب ، متوسط و خوب تر است. چرا در جامعه ما تاکید به پوشش با چادر سیاه مى شود ؟ حجاب دو فلسفه اساسى دارد که با یکدیگر ارتباط تام دارند : ۱- مصونیت زن در برابر طمع ورزى هاى هوسبازان ۲- پیشگیرى از تحریکات شهوانى خارج از ضوابط و هنجارهاى الهى و تأمین سلامت و بهداشت معنوى جامعه. حجاب با چنین نقش و کارکرد مهم و اساسى پیامى قاطع و کوبنده با خود دارد و آن این است که در برابر همه مردان بیگانه نوعى هشدار و اعلام «دور باش» مى دهد. حدود و میزان پوشش : بدون شک هر اندازه بدن زن پوشیده تر باشد نقش نیرومندترى در دورسازى دیگران ایفا مى کند. اگر نگاه هاى آلوده را همچنان که در روایات آمده تیرهاى زهرآلود شیطان بدانیم ، پوشش زن همانند قوسى است که تیر از آن کمانه مى کند و از اصابت و نفوذ در هدف باز مى ماند. بر عکس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تیرهاى شیطانى را بیشتر متوجه خود ساخته و از آن آسیب خواهد دید. و از همین روست که چادر را حجاب برتر شناخته اند، چون با وجود شرایط دیگر بیشترین پوشش و مطمئنترین مصونیت را به ارمغان می آورد.. کیفیت پوشش : میزان ضخامت و حتى کیفیت دوخت لباس خود بخش مهمى از حجاب را تشکیل مى دهد بدون شک لباسهاى نازک و تنگ و بدن نما فرودگاه پیکان مسموم شیطان و موجب خیره شدن چشم هاى هرزه و آلوده و به فساد کشاننده جامعه است. رنگ ها : تردیدى نیست که بعضی از رنگها چشم ها را خیره مى کند و بعضی دیگر نگاهها را از خود دور مى کند. در عین حال علماى دین نسبت به خصوص رنگها تأکید چندانى نکرده ولى بر این مسأله پاى مى فشارند که لباس نباید موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشى از آن باشد. از این رو است که در طول تاریخ زنان مسلمان به میل خود لباس مشکى را براى حجاب برگزیدند و این سنت حسنه مورد تقریر و پذیرش پیامبر (ص) و امامان (ع) قرار گرفت ، زیرا آنان به این وسیله احساس امنیت و مصونیت بیشترى مى کردند. ۱- المیزان، ج ۱۶، ص ۳۳۹ ۲- تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۴۵۴- ۴۳۴ ۳- مسأله حجاب، شهید مطهرى ۴- حجاب در ادیان الهى، محمدى آشنانى ۵ – المیزان، ج ۱۵، ص ۱۱۱ و ۱۱۲ سایت مناجات
«سوره عنکبوت آیه 45» و نماز را به جای آر که همانا نماز است که اهل نماز را از هر کار زشت و منکر باز میدارد و همانا ذکر خدا بزرگتر است و خدا به هر چه کنید آگاه است. خداوند در قرآن می فرمایید: کسانی مرتکب گناه می شوند که از یاد من غافلند و از آنجایی که نماز راه ارتباط و گفتن ذکر خداست مانع از غفلت و در نتیجه انجام گناه می شود.«سوره اعراف آیه 179» مطمئن باشید عده ای را به جهنم می افکنیم که حقیقت آنها مانند چهارپایان است و آنها غافلانند. 1- دور شدن از گناهان و کارهای زشت «سوره بقره آیه 153» ای اهل ایمان در زندگی خود صبر پیشه کنید و نماز بپا دارید که خداوند یاور صابران است. نماز بهترین راه ارتباط با خداست و خداوند در این آیه از انسان می خواهد که به هنگام مشکلات نماز بپا دارد و برای حل مشکلش از خداوند یاری بخواهد. 2- رد شدن از مشکلات هیچ گاه نگوییم که خدایا مشکل بزرگی دارم بلکه به مشکلاتمان بگوییم که خدای بزرگی دارم… «سوره رعد آیه 28» آنها که ایمان آورده و دلهاشان با یاد خدا آرام می گیرد،آگاه شوید که دلها تنها با یاد خدا آرام می گیرد. با توجه به این آیه و آیات دیگری از قرآن می توان نتیجه گرفت که یاد خداوند موجب آرامش روحی و روانی انسان می شود. اما آیا منظور از یاد خدا نماز است؟؟! «سوره طه آیه 14» منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا به یگانگی بپرستید و نماز را مخصوصاً برای یاد من بپا دارید. از این آیه می توان نتیجه گرفت که نماز یاد خداست و همانا دل آرام گیرد با یاد خدا بنابراین نماز باعث آرامش انسان می شود. 3- آرامش روانی «سوره طه آیه 132» تو اهل بیت خود را به نماز امر کن و خود نیز بر نماز و ذکر حق صبور باش ما از تو روزی کس را نمی طلبیم بلکه کا به تو روزی می دهیم. از آیه نیز می توان نتیجه گرفت که یکی دیگر از فوائد نماز افزایش روزی انسان است. 4- افزایش رزق و روزی «سوره شعراء آیات 217 و 218» و توکل بر آن خدای مقتر و مهربان کن آن خدایی که چون از شوقش به نماز برخیزی تو را می نگرد. از این آیه نیر می توان نتیجه گرفت که یاد و توکل به خدا باعث یاری از سوی خداوند می شود و این یعنی حضور خدا در زندگی ما.
خانواده اجتماع کوچکی است که ابتداء با یک مرد و زن تشکیل میشود، دو نفری که بناست در تکامل معنوی و رشد مادی یکدیگر مشارکت کنند و بالاتر آن که هریک کمبود دیگری را در اوج محبّت و مودت جبران نمایند و چنانچه چیزی آنان را تهدید کرد و آرمانهای فکری و اعتقادیشان را به خطر انداخت، هر دو به دفاع برخیزند و جهت حیات و زندگی همیشگی خویش با آن مبارزه کنند و برای بقای خویش برنامه ریزی نمایند و نسل خود را دوام بخشند. قرآن کریم این اصل اساسی را با واژگانی زیبا چنین بیان میکند: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یتَفَکَّرُونَ»[1] از نشانه های خداست آن که آفرید برای شما همسرانی از جنس خودتان تا بدیشان آرام گیرید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد. هر آینه در این کار برای مردمی که بیندیشند نشانهها و عبرتهاست. امام محمد باقرعلیه السلام از قول جدّش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده که فرمود: «ما بُنِی بَناءٌ فِی الاِسلامِ اَحَبُّ اِلی اللهِ - عزّ وَ جَلّ - من التزویج[2] ؛ هیچ بنائی در مکتب اسلام طرح ریزی نشده که در نزد خداوند بزرگ محبوب تر از ازدواج باشد.» اصول اساسی سه اصل اساسی در تشکیل خانواده عبارتند از: الف) عشق به همسرداری؛ علاقه و عشق به همسرداری از جمله اموری است که در فطرت انسانی نهفته است. این نیاز در موجودات زنده دیگر مشاهده میگردد و در دوران کودکی به صورتی رقیق و کم رنگ جلوه میکند؛ انسان هم از تنهایی رنج میبرد و خود را در قالب عواطف به همنوع خود نزدیک مینماید. خداوند سبحان قبل از تشکیل خانواده، در میان زن و مرد مودّت و محبّتی ایجاد نمود که هرگز بدون آن آرامش نمی یابند و آنگاه که مرد و زنی برای امر مقدّس ازدواج به یکدیگر نزدیک میشوند و مقداری سخن میگویند، گویا گمشده ای را که سالیان سال در پی آن بوده اند، مییابند و از یکدیگر به آسانی جدا نمی شوند. مردی به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسید، عرض کرد: یا رسول الله! من از امر ازدواج به شگفت در آمدهام و تعجب میکنم، زیرا مرد و زنی که هرگز یکدیگر را ندیدهاند و نمیشناسند، چون میان آنان پیمان و عقد ازدواج برقرار میشود و بعد با یکدیگر به صحبت مینشینند و یکدیگر را بیشتر درک مینمایند، چنان دوستی و محبّتی برقرار میگردد که از آن عظیمتر ممکن نیست؟! رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: پایه ریزی امر ازدواج را خداوند سبحان در ذات بشر قرار داده به طوری که نیازمندی به آن را در درون خویش احساس میکند. آنگاه به آیه ذیل استشهاد نمود و آن را قرائت کرد: «وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِی ذلِکَ لایاتٍ لِقَومٍ یتَفَکَّرون»[3]؛ خداوند بین شما (زنان و مردان) محبّتی خاص قرار داده و به یکدیگر مهربان نموده است. همانا در این امر نشانه ها و آیاتی است برای آنانی که تفکّر کنند. این عشق فطری موهبتی است الهی که رسول گرامی اسلام بدان افتخار میکند و میگوید: «النّکاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی ؛[4] ازدواج دادن و ازدواج نمودن، سیره و راه من است و هرکس از این سنت زیبای الهی سر برتابد، از من نیست.» در تبیین این موهبت الهی، آیات و روایات فراوانی وجود دارد؛ ما به برخی از آنها اشاره میکنیم. در حقیقت کسانی که به نوعی از امر ازدواج وحشت دارند و عشق درونی خویش را که شعله ور است، سرکوب میکنند، خداوند آنان را تشویق میکند و خود آن شکاف تخیلی و یا واقعی «فقر» را که ممکن است پیش آید، پرمی کند و به آنان وعده غناء و بی نیازی میدهد. در سوره نور آمده است: «وَانکَحُوا الاَیامی مِنکُم والصّالحینَ مِن عِبادِکُم و اماءِکُم اِنْ یکُونُوا فُقَراءَ یغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ علیمٌ»[5]؛ مردان و زنان بی همسر (مجرّد) خود را ازدواج دهید و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکار خویش را. چنانچه فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز میکند؛ خداوند گشایش دهنده و داناست. امام صادق علیه السلام فرمودند: «مِنْ أَخلاقِ الانبیاء حُبُّ النّساءِ[6]؛ از ویژگی های اخلاق پیامبران، دوست داشتن زنان خویش بوده است.» امام صادق علیه السلام از پدرانش نقل کرد که جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دینهِ فَلْیتَّقِ اللهَ فِی النّصفِ الباقی ؛[7] کسی که ازدواج کند، نیمی از دین خود (و احکامی که بر دوش دارد) را حفظ کرده است، پس به خدا پناه ببرد و استمداد جوید نسبت به نیمه دیگر آن.» رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ اعْطِی نِصف السَّعادَةِ؛[8] کسی که با همسر منتخب خویش ازدواج کند، نیمی از سعادت و خوشبختی را درک کرده است.» همچنین فرموده است: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقْدْ اعْطِی نِصْف العِبادَةِ؛[9] کسی که با همسر منتخب خویش ازدواج کند، نیمی از بندگی و اطاعت حضرت حق به وی داده شده است.» ب) مسؤولیت مردان در نظام خانواده؛ در آیات مختلف، مخاطب قرآن مردانند تا آن که در جهت تشکیل زندگی تلاش و سعی کنند و سامان بخشی آن را بر دوش کشند. تداوم زندگی و تأمین آن، سختیها و درگیریهای فراوانی به دنبال دارد که بدون امید و آرامش نمی تواند ادامه یابد. لذا این ایستادگی در برابر نابسامانی ها را بر دوش مردان قرار داده است. از سوی دیگر، زنان را آفرید تا کانون محبّت، عشق، زیبایی و آرامش بخشی باشند. علاّمه محمّد حسین طباطبایی، مفسّر عالی مقدار مینویسد: «فالنساء هنّ الرکن الاول والعامل الجوهری للاجتماع الانسانی ؛[10] زنان، سنگ زیرین و رکن اساسی و علت واقعی انسجام و تشکیل اجتماع خانوادگی انسانها هستند.» بعضی از مفسّران وجود زن و عواطف زیبای او را همانند ملاطِ چسبنده و مستحکم یک ساختمان دانسته اند که سالیان سال اجزاء یک بنای عظیم را نگه میدارد و در استحکام و بقای آن نقش اساسی دارد، همانند سیمان و ماسه و آهک و غیره. این جاذبه عظیم را خداوند در وجود زن قرار داده است و او را سبب «آرامش و سکینه» معرفی نموده است. قرآن کریم حفاظت و حراست از این رکن اساسی را بر عهده مردان نهاده و با توجه به توانایی های ذاتی شان آنان را مسؤول میداند و میفرماید: «الرّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النّساء بِما فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُم عَلی بعضٍ وَ بما اَنْفَقُوا مِن اموالِهِم»؛[11] مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتری هایی که خداوند (از نظر نظام اجتماعی) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر نفقاتی که از اموالشان در مورد زنان پرداخت میکنند. در تبیین مسؤولیت مردان، چند نکته حائز اهمیت است: 1- قَیم؛ کسی را گویند که مسؤولیت کارهای مهم دیگری را به عهده گیرد و آن را انجام دهد. قوّام و قیام، اوزان صیغه مبالغه است که بر برتری همیشگی و ذاتی مردان بر زنان دلالت دارد. 2- بما فضَّلَ اللهُ؛ فضیلت آن امتیازی است که به طور طبیعی مردان (جنس نر) نسبت به زنان (جنس ماده) دارند.[12] همانند قدرت و مقاومت در برابر کارهای سخت و سنگین و نیز معضلاتی که هم توان بیشتری را میطلبد و هم اندیشه قوی تری را. از سوی دیگر، عواطف و احساسات پاک و قوی زنان آن قدر مورد توجه و التفات خداوند سبحان است که آرامش مردان را در سایه آن دانسته و بر آن تصریح میکند بلکه بار دیگر تأیید مینماید: «هُوَ الذّی خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیسْکُنَ الیها…» ؛[13] اوست که شما را از یک تن آفرید و همسر او را از [نوع ] او پدید کرد تا بدو آرام گیرد.2 1-ِما اَنْفَقُوا؛ در وادی ازدواج تأمین زندگی مادی زن را بر عهده مرد قرار داد و در صورت تمکین و رضایت بخشی کامل، او را «واجب النفقه» مردان نمود؛ که این خود یک سختی دیگر است که با جسم و اعضاء و جوارح مرد هماهنگی دارد و در این راستا هرگونه زحمت و خطری را به جان میخرد و برای دفاع از ناموس و حیثیت خویش گاه مال و گاه جان خود را فدا مینماید. ج) مراقبت از تداوم زندگی؛ ادامه زندگی خانوادگی و زناشویی از دیگر موهبت های الهی است که بشر برای آن تلاش میکند، و میخواهد آنگاه که پیوند ایجاد شد، به سادگی بحث جدائی مطرح نشود. در این راه دو رکن اساسی خانواده (زن و شوهر) موظفند از آنچه سبب جدائی میشود، پرهیز نمایند بلکه در راه استحکام پیوند زناشویی سعی مضاعف داشته باشند. قرآن کریم به این مطلب چنین اشاره میکند: «وَ هُوَ الّذی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قدیراً»؛[14] خداوند کسی است که بشر را از آب آفرید، آنگاه در آفرینش او پیوندهای نسبی و سببی به وجود آورد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد). و پروردگار تو همواره تواناست. با توجه به مطلب فوق، عده ای از مفسّران گفته اند: در آیه 21 سوره روم «وَ جَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً…» آوردن این دو کلمه که - حکایت از شدت علاقه زن و مرد و وابستگی این دو به یکدیگر است و این دو واژه مفاهیم عمیق و ژرفی را در دل دارد - سه احتمال وجود دارد: 1. مودّت: انگیزه ارتباط در آغاز کار ازدواج است و اما ادامه و پایان آن که یکی از دو همسر ممکن است ضعیف و ناتوان شود و قادر بر خدمت نسبت به دیگری نباشد، «رحمت» جایگزین مودّت میشود. او دلسوزی خاص دارد، حتی از دیگران جهت کمک به همسرش استمداد میطلبد و خود را به هر آب و آتشی میافکند تا رحمت الهی را از خویش بروز و ظهور دهد در حالی که آن روز نه نیازمندی جنسی و شهوانی است و نه مسائل دیگر جوانی. در این مرحله حساس مراقبت از یکدیگر اهمیت زیادی دارد، همچون مریضی که توجه های پیاپی نزدیکان وی، او را بهبود میبخشد و ایجاد امید مینماید. 2. مودّت: درباره بزرگترهاست که توان خدمت به یکدیگر را دارند، اما کودکان و فرزندان کوچک در سایه رحمت پرورش مییابند و رشد میکنند و شاید رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم هم که فرمود: «وَارْحَمُوا صِغارَکُم؛ به کوچکترها ترحّم کنید»، بر همین اساس بوده است. 3. مودّت: غالباً جنبه دو طرفه (تقابل) دارد، به مجرّد آن که از طرفی سرزد، بر اساس قانون طبیعت، طرف مقابل باید آن را جبران کند و الاّ ظلم و ستم خواهد شد. اما رحمت، یک جانبه و ایثارگرانه است لکن بقای جامعه کوچک (خانواده) و بزرگ (اجتماع) به خدمات متقابل است که ریشه در مودّت دارد.[15] در هر صورت آیه شریفه، «مودّت» بین دو همسر را مطرح میکند که قطعاً بقای جامعه بزرگ انسانی در سایه بروز و ظهور این موهبت الهی است و همچنین «رحمت» که لازمه اخلاق انسانی و استمرار فضائل و کرامت های بشری است. و با این موهبت الهی مراقبت و حفظ از یکدیگر ادامه مییابد؛ چنانچه این دو از بین برود و یا به ضعف و کمبود گراید، هزاران بدبختی و اضطراب روحی و روانی را به دنبال خواهد داشت [1]. روم/ 21. [2]. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 382؛ تحریر الوسیله، امام خمینی(ره)، ج 2، ص 211، کتاب النکاح. [3]. تفسیر روض الجنان و روح البیان، ج 15، ص 250؛ تفسیر اثنی عشری، ج 1، ص 282؛ تفسیر مواهب علیه، کمال الدین کاشفی، ج 3، ص 421. [4]. بحارالانوار، ج 100، ص 220، باب کراهیةالعزوبة؛ جامع الاخبار، ص 1، فصل 58، (فی التزویج). [5]. نور/ 32. [6]. مکارم الاخلاق، ص 197؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 21، باب استحباب حبّ النساء المحللات. [7]. امالی، شیخ طوسی، ص 518؛ مکارم الاخلاق، ص 196، باب فی الراغبة فی التّزویج؛ عوالی الآلی، ج 3، ص 289، باب النکاح. [8]. مستدرک الوسائل، علامه نوری، ج 14، ص 154. [9]. بحارالانوار، ج 100، ص 220. [10]. تفسیر المیزان، ج 4، ص 223. [11]. نساء/ 34. [12]. تفسیر المیزان، ج 4، ص 223. [13]. اعراف/ 189. [14]. فرقان/ 54. [15]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 391 به بعد، (با تغییر).