«سوره عنکبوت آیه 45» و نماز را به جای آر که همانا نماز است که اهل نماز را از هر کار زشت و منکر باز میدارد و همانا ذکر خدا بزرگتر است و خدا به هر چه کنید آگاه است. خداوند در قرآن می فرمایید: کسانی مرتکب گناه می شوند که از یاد من غافلند و از آنجایی که نماز راه ارتباط و گفتن ذکر خداست مانع از غفلت و در نتیجه انجام گناه می شود.«سوره اعراف آیه 179» مطمئن باشید عده ای را به جهنم می افکنیم که حقیقت آنها مانند چهارپایان است و آنها غافلانند. 1- دور شدن از گناهان و کارهای زشت «سوره بقره آیه 153» ای اهل ایمان در زندگی خود صبر پیشه کنید و نماز بپا دارید که خداوند یاور صابران است. نماز بهترین راه ارتباط با خداست و خداوند در این آیه از انسان می خواهد که به هنگام مشکلات نماز بپا دارد و برای حل مشکلش از خداوند یاری بخواهد. 2- رد شدن از مشکلات هیچ گاه نگوییم که خدایا مشکل بزرگی دارم بلکه به مشکلاتمان بگوییم که خدای بزرگی دارم… «سوره رعد آیه 28» آنها که ایمان آورده و دلهاشان با یاد خدا آرام می گیرد،آگاه شوید که دلها تنها با یاد خدا آرام می گیرد. با توجه به این آیه و آیات دیگری از قرآن می توان نتیجه گرفت که یاد خداوند موجب آرامش روحی و روانی انسان می شود. اما آیا منظور از یاد خدا نماز است؟؟! «سوره طه آیه 14» منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا به یگانگی بپرستید و نماز را مخصوصاً برای یاد من بپا دارید. از این آیه می توان نتیجه گرفت که نماز یاد خداست و همانا دل آرام گیرد با یاد خدا بنابراین نماز باعث آرامش انسان می شود. 3- آرامش روانی «سوره طه آیه 132» تو اهل بیت خود را به نماز امر کن و خود نیز بر نماز و ذکر حق صبور باش ما از تو روزی کس را نمی طلبیم بلکه کا به تو روزی می دهیم. از آیه نیز می توان نتیجه گرفت که یکی دیگر از فوائد نماز افزایش روزی انسان است. 4- افزایش رزق و روزی «سوره شعراء آیات 217 و 218» و توکل بر آن خدای مقتر و مهربان کن آن خدایی که چون از شوقش به نماز برخیزی تو را می نگرد. از این آیه نیر می توان نتیجه گرفت که یاد و توکل به خدا باعث یاری از سوی خداوند می شود و این یعنی حضور خدا در زندگی ما.
موضوع: "آموزش صحیح نماز"
خانواده اجتماع کوچکی است که ابتداء با یک مرد و زن تشکیل میشود، دو نفری که بناست در تکامل معنوی و رشد مادی یکدیگر مشارکت کنند و بالاتر آن که هریک کمبود دیگری را در اوج محبّت و مودت جبران نمایند و چنانچه چیزی آنان را تهدید کرد و آرمانهای فکری و اعتقادیشان را به خطر انداخت، هر دو به دفاع برخیزند و جهت حیات و زندگی همیشگی خویش با آن مبارزه کنند و برای بقای خویش برنامه ریزی نمایند و نسل خود را دوام بخشند. قرآن کریم این اصل اساسی را با واژگانی زیبا چنین بیان میکند: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یتَفَکَّرُونَ»[1] از نشانه های خداست آن که آفرید برای شما همسرانی از جنس خودتان تا بدیشان آرام گیرید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد. هر آینه در این کار برای مردمی که بیندیشند نشانهها و عبرتهاست. امام محمد باقرعلیه السلام از قول جدّش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده که فرمود: «ما بُنِی بَناءٌ فِی الاِسلامِ اَحَبُّ اِلی اللهِ - عزّ وَ جَلّ - من التزویج[2] ؛ هیچ بنائی در مکتب اسلام طرح ریزی نشده که در نزد خداوند بزرگ محبوب تر از ازدواج باشد.» اصول اساسی سه اصل اساسی در تشکیل خانواده عبارتند از: الف) عشق به همسرداری؛ علاقه و عشق به همسرداری از جمله اموری است که در فطرت انسانی نهفته است. این نیاز در موجودات زنده دیگر مشاهده میگردد و در دوران کودکی به صورتی رقیق و کم رنگ جلوه میکند؛ انسان هم از تنهایی رنج میبرد و خود را در قالب عواطف به همنوع خود نزدیک مینماید. خداوند سبحان قبل از تشکیل خانواده، در میان زن و مرد مودّت و محبّتی ایجاد نمود که هرگز بدون آن آرامش نمی یابند و آنگاه که مرد و زنی برای امر مقدّس ازدواج به یکدیگر نزدیک میشوند و مقداری سخن میگویند، گویا گمشده ای را که سالیان سال در پی آن بوده اند، مییابند و از یکدیگر به آسانی جدا نمی شوند. مردی به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسید، عرض کرد: یا رسول الله! من از امر ازدواج به شگفت در آمدهام و تعجب میکنم، زیرا مرد و زنی که هرگز یکدیگر را ندیدهاند و نمیشناسند، چون میان آنان پیمان و عقد ازدواج برقرار میشود و بعد با یکدیگر به صحبت مینشینند و یکدیگر را بیشتر درک مینمایند، چنان دوستی و محبّتی برقرار میگردد که از آن عظیمتر ممکن نیست؟! رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: پایه ریزی امر ازدواج را خداوند سبحان در ذات بشر قرار داده به طوری که نیازمندی به آن را در درون خویش احساس میکند. آنگاه به آیه ذیل استشهاد نمود و آن را قرائت کرد: «وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِی ذلِکَ لایاتٍ لِقَومٍ یتَفَکَّرون»[3]؛ خداوند بین شما (زنان و مردان) محبّتی خاص قرار داده و به یکدیگر مهربان نموده است. همانا در این امر نشانه ها و آیاتی است برای آنانی که تفکّر کنند. این عشق فطری موهبتی است الهی که رسول گرامی اسلام بدان افتخار میکند و میگوید: «النّکاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی ؛[4] ازدواج دادن و ازدواج نمودن، سیره و راه من است و هرکس از این سنت زیبای الهی سر برتابد، از من نیست.» در تبیین این موهبت الهی، آیات و روایات فراوانی وجود دارد؛ ما به برخی از آنها اشاره میکنیم. در حقیقت کسانی که به نوعی از امر ازدواج وحشت دارند و عشق درونی خویش را که شعله ور است، سرکوب میکنند، خداوند آنان را تشویق میکند و خود آن شکاف تخیلی و یا واقعی «فقر» را که ممکن است پیش آید، پرمی کند و به آنان وعده غناء و بی نیازی میدهد. در سوره نور آمده است: «وَانکَحُوا الاَیامی مِنکُم والصّالحینَ مِن عِبادِکُم و اماءِکُم اِنْ یکُونُوا فُقَراءَ یغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ علیمٌ»[5]؛ مردان و زنان بی همسر (مجرّد) خود را ازدواج دهید و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکار خویش را. چنانچه فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز میکند؛ خداوند گشایش دهنده و داناست. امام صادق علیه السلام فرمودند: «مِنْ أَخلاقِ الانبیاء حُبُّ النّساءِ[6]؛ از ویژگی های اخلاق پیامبران، دوست داشتن زنان خویش بوده است.» امام صادق علیه السلام از پدرانش نقل کرد که جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دینهِ فَلْیتَّقِ اللهَ فِی النّصفِ الباقی ؛[7] کسی که ازدواج کند، نیمی از دین خود (و احکامی که بر دوش دارد) را حفظ کرده است، پس به خدا پناه ببرد و استمداد جوید نسبت به نیمه دیگر آن.» رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ اعْطِی نِصف السَّعادَةِ؛[8] کسی که با همسر منتخب خویش ازدواج کند، نیمی از سعادت و خوشبختی را درک کرده است.» همچنین فرموده است: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقْدْ اعْطِی نِصْف العِبادَةِ؛[9] کسی که با همسر منتخب خویش ازدواج کند، نیمی از بندگی و اطاعت حضرت حق به وی داده شده است.» ب) مسؤولیت مردان در نظام خانواده؛ در آیات مختلف، مخاطب قرآن مردانند تا آن که در جهت تشکیل زندگی تلاش و سعی کنند و سامان بخشی آن را بر دوش کشند. تداوم زندگی و تأمین آن، سختیها و درگیریهای فراوانی به دنبال دارد که بدون امید و آرامش نمی تواند ادامه یابد. لذا این ایستادگی در برابر نابسامانی ها را بر دوش مردان قرار داده است. از سوی دیگر، زنان را آفرید تا کانون محبّت، عشق، زیبایی و آرامش بخشی باشند. علاّمه محمّد حسین طباطبایی، مفسّر عالی مقدار مینویسد: «فالنساء هنّ الرکن الاول والعامل الجوهری للاجتماع الانسانی ؛[10] زنان، سنگ زیرین و رکن اساسی و علت واقعی انسجام و تشکیل اجتماع خانوادگی انسانها هستند.» بعضی از مفسّران وجود زن و عواطف زیبای او را همانند ملاطِ چسبنده و مستحکم یک ساختمان دانسته اند که سالیان سال اجزاء یک بنای عظیم را نگه میدارد و در استحکام و بقای آن نقش اساسی دارد، همانند سیمان و ماسه و آهک و غیره. این جاذبه عظیم را خداوند در وجود زن قرار داده است و او را سبب «آرامش و سکینه» معرفی نموده است. قرآن کریم حفاظت و حراست از این رکن اساسی را بر عهده مردان نهاده و با توجه به توانایی های ذاتی شان آنان را مسؤول میداند و میفرماید: «الرّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النّساء بِما فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُم عَلی بعضٍ وَ بما اَنْفَقُوا مِن اموالِهِم»؛[11] مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتری هایی که خداوند (از نظر نظام اجتماعی) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر نفقاتی که از اموالشان در مورد زنان پرداخت میکنند. در تبیین مسؤولیت مردان، چند نکته حائز اهمیت است: 1- قَیم؛ کسی را گویند که مسؤولیت کارهای مهم دیگری را به عهده گیرد و آن را انجام دهد. قوّام و قیام، اوزان صیغه مبالغه است که بر برتری همیشگی و ذاتی مردان بر زنان دلالت دارد. 2- بما فضَّلَ اللهُ؛ فضیلت آن امتیازی است که به طور طبیعی مردان (جنس نر) نسبت به زنان (جنس ماده) دارند.[12] همانند قدرت و مقاومت در برابر کارهای سخت و سنگین و نیز معضلاتی که هم توان بیشتری را میطلبد و هم اندیشه قوی تری را. از سوی دیگر، عواطف و احساسات پاک و قوی زنان آن قدر مورد توجه و التفات خداوند سبحان است که آرامش مردان را در سایه آن دانسته و بر آن تصریح میکند بلکه بار دیگر تأیید مینماید: «هُوَ الذّی خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیسْکُنَ الیها…» ؛[13] اوست که شما را از یک تن آفرید و همسر او را از [نوع ] او پدید کرد تا بدو آرام گیرد.2 1-ِما اَنْفَقُوا؛ در وادی ازدواج تأمین زندگی مادی زن را بر عهده مرد قرار داد و در صورت تمکین و رضایت بخشی کامل، او را «واجب النفقه» مردان نمود؛ که این خود یک سختی دیگر است که با جسم و اعضاء و جوارح مرد هماهنگی دارد و در این راستا هرگونه زحمت و خطری را به جان میخرد و برای دفاع از ناموس و حیثیت خویش گاه مال و گاه جان خود را فدا مینماید. ج) مراقبت از تداوم زندگی؛ ادامه زندگی خانوادگی و زناشویی از دیگر موهبت های الهی است که بشر برای آن تلاش میکند، و میخواهد آنگاه که پیوند ایجاد شد، به سادگی بحث جدائی مطرح نشود. در این راه دو رکن اساسی خانواده (زن و شوهر) موظفند از آنچه سبب جدائی میشود، پرهیز نمایند بلکه در راه استحکام پیوند زناشویی سعی مضاعف داشته باشند. قرآن کریم به این مطلب چنین اشاره میکند: «وَ هُوَ الّذی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قدیراً»؛[14] خداوند کسی است که بشر را از آب آفرید، آنگاه در آفرینش او پیوندهای نسبی و سببی به وجود آورد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد). و پروردگار تو همواره تواناست. با توجه به مطلب فوق، عده ای از مفسّران گفته اند: در آیه 21 سوره روم «وَ جَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً…» آوردن این دو کلمه که - حکایت از شدت علاقه زن و مرد و وابستگی این دو به یکدیگر است و این دو واژه مفاهیم عمیق و ژرفی را در دل دارد - سه احتمال وجود دارد: 1. مودّت: انگیزه ارتباط در آغاز کار ازدواج است و اما ادامه و پایان آن که یکی از دو همسر ممکن است ضعیف و ناتوان شود و قادر بر خدمت نسبت به دیگری نباشد، «رحمت» جایگزین مودّت میشود. او دلسوزی خاص دارد، حتی از دیگران جهت کمک به همسرش استمداد میطلبد و خود را به هر آب و آتشی میافکند تا رحمت الهی را از خویش بروز و ظهور دهد در حالی که آن روز نه نیازمندی جنسی و شهوانی است و نه مسائل دیگر جوانی. در این مرحله حساس مراقبت از یکدیگر اهمیت زیادی دارد، همچون مریضی که توجه های پیاپی نزدیکان وی، او را بهبود میبخشد و ایجاد امید مینماید. 2. مودّت: درباره بزرگترهاست که توان خدمت به یکدیگر را دارند، اما کودکان و فرزندان کوچک در سایه رحمت پرورش مییابند و رشد میکنند و شاید رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم هم که فرمود: «وَارْحَمُوا صِغارَکُم؛ به کوچکترها ترحّم کنید»، بر همین اساس بوده است. 3. مودّت: غالباً جنبه دو طرفه (تقابل) دارد، به مجرّد آن که از طرفی سرزد، بر اساس قانون طبیعت، طرف مقابل باید آن را جبران کند و الاّ ظلم و ستم خواهد شد. اما رحمت، یک جانبه و ایثارگرانه است لکن بقای جامعه کوچک (خانواده) و بزرگ (اجتماع) به خدمات متقابل است که ریشه در مودّت دارد.[15] در هر صورت آیه شریفه، «مودّت» بین دو همسر را مطرح میکند که قطعاً بقای جامعه بزرگ انسانی در سایه بروز و ظهور این موهبت الهی است و همچنین «رحمت» که لازمه اخلاق انسانی و استمرار فضائل و کرامت های بشری است. و با این موهبت الهی مراقبت و حفظ از یکدیگر ادامه مییابد؛ چنانچه این دو از بین برود و یا به ضعف و کمبود گراید، هزاران بدبختی و اضطراب روحی و روانی را به دنبال خواهد داشت [1]. روم/ 21. [2]. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 382؛ تحریر الوسیله، امام خمینی(ره)، ج 2، ص 211، کتاب النکاح. [3]. تفسیر روض الجنان و روح البیان، ج 15، ص 250؛ تفسیر اثنی عشری، ج 1، ص 282؛ تفسیر مواهب علیه، کمال الدین کاشفی، ج 3، ص 421. [4]. بحارالانوار، ج 100، ص 220، باب کراهیةالعزوبة؛ جامع الاخبار، ص 1، فصل 58، (فی التزویج). [5]. نور/ 32. [6]. مکارم الاخلاق، ص 197؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 21، باب استحباب حبّ النساء المحللات. [7]. امالی، شیخ طوسی، ص 518؛ مکارم الاخلاق، ص 196، باب فی الراغبة فی التّزویج؛ عوالی الآلی، ج 3، ص 289، باب النکاح. [8]. مستدرک الوسائل، علامه نوری، ج 14، ص 154. [9]. بحارالانوار، ج 100، ص 220. [10]. تفسیر المیزان، ج 4، ص 223. [11]. نساء/ 34. [12]. تفسیر المیزان، ج 4، ص 223. [13]. اعراف/ 189. [14]. فرقان/ 54. [15]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 391 به بعد، (با تغییر).
بازدید : 21910 بار پنجشنبه، 15 بهمن 1388 اهميت قرآن کريم اهميت قرآن کريم اهميت قرآن کريم نويسنده:خديجه رستمي زاده بهرامي امام صادق (ع) فرمودند: «القرآن عهد الله الي خلقه فقد ينبغي للمرء و المسلم ان ينظر في عهده و ان يقرا منه کل يوم خمسين آيه؛ قرآن پيمان خدواند و با خلقش مي باشد. پس سزاوار است که هر فرد مسلمان به عهد و پيمان خويش نگاه کند و همه روزه، پنجاه آيه از قران را بخواند» . در بيان اهميت قرآن، همين بس که پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «قرآن، از همه چيز خدا برتر است و فرمودند: برتري قرآن بر ساير سخنان، مانند برتري خداوند است، بر بندگانش» . آري؛ قرآن کتابي است که رستگاري انسان را در دو جهان تضمين مي کند، همچون مشعلي فروزان، انسان را، از تاريکي هاي جهل و ناداني رهايي مي بخشد. و در سراي ديگر، او را، محبوب حضرت پروردگار مي نمايد. قرآن، بهترين فتح کننده ي قله ي بلند عزت است. قرآن، چکيده ي جهان هستي است؛ و طبق فرمايش امام باقر (ع): «قرآن همانند دو ستاره ي تابناک آسماني(خورشيد وماه)، صحنه ي زندگي انسان ها راروشن مي کند» . قرآن، کتا بي است که «لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه؛ نه اکنون و نه در آينده، باطل درآن راه نخواهد يافت و حقايق آن رادگرگون نخواهد ساخت». (سوره ي فصلت، آيه ي 42) . کتابي است که شب قدر به سبب نزول آن، عظمت يافت «انا انزلناه في ليله القدر». (سوره ي قدر، آيه ي 1) قرآن، « شفاء» است: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين». (سوره ي اسراء، آيه ي82) درمان بيمارهاي قلب و نفس است. و طبق فرمايش نبي اکرم (ص): «القرآن هو الدواء» . قرآن درظلماني ترين زندگي بشر، درعصر جا هليت، همچون انفجاري، آسمان سکوت را شکافت و يکباره، دريايي از رحمت و برکت و نور، برکوير زندگي جاري نمود و فريادي، از عالم قدس، طنين انداز شد که هان اي انسان، اي گمگشته ي خسران زده، لحظه اي درنگ و تدبر نما که سند نجات و رهايي از عالم ملکوت به سويت فرستاده شد! «الرکتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الي النور بإذن ربهم الي صراط العزيز و الحميد» . (سوره ي ابراهيم، آيه ي 1) عاشقان واقعي قرآن، کساني هستند که شب ها، قرآن را تلاوت مي کنند و با آن مأنوس هستند و روزها، در صحنه ي پرآشوب زندگي ازآن الهام مي گيرند، شبانگاهان پهلو از رختخواب ناز تهي مي کنند و با دستورات شفا بخش آن، بيماري قلبي و روحي خود را درمان مي کنند. پس، بر ماست که مشعل فروزان الهي را، بر قلب و روح تاريکمان، بتابانيم و غبار غربت را، از قرآن برطرف نماييم؛ زيرا: خواندن قرآن، تمامش نيست بهر مردگان قلب هاي مرده را بايد به قرآن، زنده کرد آنکه آياتش تلاوت، با دل خاضع، نمود قلب ظلماني خود را، اختر تابنده کرد امام علي (ع) مي فرمايد: «خانه اي که درآن، قرآن خوانده مي شود و از خداي عزوجل، فراوان ياد مي گردد، برکتش افزايش مي يابد و فرشتگان درآن حضور پيدا مي کنند و شياطين ازآن مي گريزند» . چه زيباست، هنگامي که تلاوت قرآن، در سکوت و تنهايي شب، تمامي ذرات وجود انسان را به نشاط و شادابي وامي دارد و روح و به هيجان آمده و از شدت شور و التهاب، طاقت ماندن در قفس تن را از دست مي دهد و بي صبرانه، خود را به پنجره ي بسته ي اين قفس مي زند؛ تا راهي گشوده و به عرش خدا پرواز کند. حالت عجيب و حيرت انگيزي است که توصيف آن، با هيچ قلم و انديشه اي ميسر نيست. آن لحظه اي که از آب درياي معرفت قرآني خود راسيراب نموده و با نسيم نوازشگر آيه هاي تکان دهنده اش، به د لهايمان نويد مي دهيم که: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» . (سوره ي رعد، آيه ي 28) وقتي با تکيه بر قرآن، به عرش مي توان سفرکرد. وقتي به معراج و سير عالم پاک مي توان سفر کرد. ديگر دلتنگي و خستگي معنا ندارد. پس، آن گاه که غوغاي زندگي، انسان را از خويش مي ربايد و وسوسه هاي توان شکن و ايمان سوز تهديدش مي نمايد بايد خلوتي گزيد و به تلاوت آيات وحي مشغول شد. آنگاه، شفافيت آسمان دل را از وراي همه ي غبارها و تيرگي ها مي توان به نظاره نشست. امام صادق (ع) مي فرمايند: «در روز قيامت، فردي را براي حساب صدا مي زنند، پس، قرآن در پيش روي او قرار مي گيرد و عرض مي کند: خدايا، من قرآنم و اين بنده ي تو در راه تلاوت من خود را درسختي انداخته و در دل شب ها، مرا تلاوت کرده و قلبش، روشن و اشکش، جاري شده است. پروردگارا، او را از من خشنودکن. همچنان که من از او خشنودم» . کلاس قرآن، کلاسي است پر از پاکي و خلوص که درآن تواضع، خشوع. صفا، آرامش، خودسازي، معرفت،کمال و عشق و عاشقي تدريس مي شود. در اين کلاس، قلب ها به خدا نزديک است. اشک ها زلال است، آن هنگام که آيات بشارت را مي خوا ني، برق اميد، سراسر وجودت را فرا مي گيرد وآن زمان که به آيات عذاب مي رسي، برق خوف تو را بيدار و هشدار مي نمايد، به که چه شيرين است، قطره اي از درياي بيکران قرآن نوشيدن وچه زيبنده اند، تاليان و حاملان و عاملان به اين مصحف حق تعالي! چه زيباست، لحظه ي تلاوت آيات دوست! ،دل از همه بريدن و فقط دل به او دادن و جلوه ي حضور يار را ديدن. اي دوست هر آنچه هست نو رخ توست فرياد رس دل نظر فرخ توست کلاس معنوي قرآن انسان را با معرفت و عاشق مي کند. هرکس مي خواهد معني عشق به الله را بفهمد، بايد با کاروان قرآن و قرآنيان همسفر شود و جرعه اي ازآن را بنوشد. آنگاه است که خدواند هم، عاشق تو ميشود: «فاتبعوني يحببکم الله» . (آل عمران، آيه ي 31) آخر بي عشق، سر عش پرسيدن ازعاشقان کاري بيهوده است. خود، بايد در وادي عشق گام نهي، تا سرآن را دريابي. بهترين راه، اين است که خود، از نزديک با اين کلاس آشنا شوي. و بدان! که مولاي متقيان، قرآن ناطق علي (ع) مي فرمايد: «قلبي که ظرف آيات الهي است، عذاب نمي شود». ملاصدرا، در تفسير سوره ي واقعه، مي فرمايد: « بسيار به مطالعه ي کتب حکما پرداختم، تا آنجا که گمان کردم و کسي هستم، ولي همين که بصيرتم باز شد، خودم را ازعلوم واقعي خالي ديدم و درآخر عمر، به فکر رفتم که سراغ تدبر، در قرآن و روايات محمد و آل محمد (ص) بروم. من يقين کردم که کارم بي اساس بوده است؛ زيرا درطول عمرم، به جاي نور، درسايه ايستاده بودم. از غصه، جانم آتش گرفت و قلبم و شعله کشيد، تا رحمت الهي دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسير و تدبر در قرآن کردم و در خانه ي وحي را کوبيدم، درها باز شد و پردها کنار رفت و ديدم، فرشتگان به من مي گويند: «سلام عليکم طبتم فادخلوها خالدين» . (سوره ي زمر، آيه ي73) من، اکنون که دست به نوشتن اسرار قرآن زدم، اقرار مي کنم که قرآن، درياي عميقي است که جز با لطف الهي، امکان ورود در آن نيست. ولي چه کنم که عمرم کوتاه و بدنم ناتوان، قلبم شکسته و سرمايه ام کم، ابزارکار ناقص و روحم کوچک است» . پس، بر مونسان کلام وحي است که قدر مؤانست با کلام خدا را بدانند و هر روز، سجده ي شکر بر درگاه او بسايند زيرا؛ «لئن شکرتم لأزيدئکم» . (سوره ي ابراهيم، آيه ي 7) اهميت قرآن درکلام معصومين پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: «نگاه کردن به خطوط قرآن، بودن خواندن نيز، عبادت است. همچنين فرمودند: سخت ترين چيز، براي شيطان، قرائت قرآن است، از رو» امام صادق (ع) نيز مي فرمايند: «کسي که قرآن را از روي آن تلاوت کند، نور ديدگانش زياد شده و بار گناه و پدر ومادرش - هر چند هر دو کافر باشند - سبک مي شود» . همين طور فرمودند: «هر کس حرفي ازکتاب خدا را، بدون خواندن، بشنود، خدا، براي او، حسنه اي مي نويسد و از او گناهي را محو مي کند و درجه اي بر درجات او مي افزايد» . امام همچنين فرمودند: «هر که قرآن بخواند، درحالي که جوان و مؤمن باشد، قرآن با گوشت و خون او، آميخته مي شود که خدا او را با فرشتگان بزرگوار که نويسندگان و حاملان قرآنند، قرين مي سازد و قرآن در روز قيامت، نگهبان او مي شود» . حضرت رسول (ص) فرمودند: - «تلاوت کننده وگوش فرا دهنده ي به قرآن، در پاداش، مساوي هستند. سوگند به خدائي که جان «محمد (ص)» . در دست قدرت اوست، پاداش شنونده ي قرآن که به آن معتقد باشد، از انفاق يک کوه طلا، در راه خدا، بيشتر است» . - خالي ترين و فقيرترين خانه ها، خانه ايست که در آن قرآن نباشد. - «کسي که قرآن را ازحفظ بخواند، ولي گمان برد که خداوند او را نمي آمرزد او از کساني است که آيات الهي را به تمسخر گرفته است» . امام علي (ع) نيز فرموده اند: «قرآن را فرا گيريد، زيرا قرآن بهار دلهاست» . امانت هاي پيامبر (ص) قال رسول الله (ص): «اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» کتاب خدا (قرآن) و اهل بيت (ع) دو يادگار و امانت جدايي ناپذير پيامبر (ص) مي باشند. آيه الله جوادي آملي، قرآن شناسي بزرگ، مي گويد: «اگر قرآن منهاي اهل بيت تلقي شود، همانند تلقي قرآن، منهاي قرآن است، هرگز به مقصد نخواهد رسيد» . پس وحي، بيتي دارد و مهبطي، مفسري دارد و شريکي، بيت و خانه ي وحي، قرآن است و مهبط و محل نزولش، همان هايندکه: «السلام عليکم يا اهل بيت النبوه و مهبط الوحي» در شأنشان آمده است. اهل بيت پيامبر (ص)، شريک قرآنند و اوصاف قرآن، اوصاف آنها. قرآن نور است. اهل بيت هم «خلقکم الله انوارا» هستند. قرآن شفا است. اهل بيت هم شفا و طبيب دردمندانند. قرآن بهار است. اهل بيت هم: ربيع الانام بهار انسان هايند. پس حافظ قرآن بايد، حافظ و محافظ اهل بيت هم، باشد و قرآن درسينه را، با ولايت کامل نمايد؛ چرا که خود قرآن صراحتا، در روز غدير وانتخاب علي (ع)، به ولايت امري مسلمانان، مي فرمايد: «اليوم اکملت لکم دينکم واتممت عليکم نعمتي» . (سوره ي مائده، آيه ي 3) آري، قرآن و اهل بيت، مکمل و معرف و مفسر همند، به هوش بايد بود که نور قرآن، به تنهايي هادي وهدايتگر نيست. شفا نيست. باعث طراوات و زنده شدن دل ها نمي گردد. نور وحي و نور ائمه، عدل يکديگرند و به تنهايي ناقصند. قرآن صامت، با انسان، ارتباط برقرار نکرده و پيام رساني نخواهد داشت، بلکه بايد، قرآن ناطق بيايد و ترنم قرآنش، گوش و دل و جان را، نوازش داده وآيات را تفسير نمايد، تأويل نمايد و با صورت ملکوتيش جان هاي مرده را، حيات جاودان، بخشد. منبع: کتاب بشارت /خ
“بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما أوصی به الحسین بن علی إلی أخیه محمد بن الحنفیة إن الحسین یشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أن محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عنده و أن الجنة حق و النار حق و الساعة آتیة لاریب فیها و أن الله یبعث من فی القبور و أنی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی امة جدی(صلی الله علیه و آله ) أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب فمن قبلنی یقبول الحق فالله أولی بالحق و من رد علی هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیرالحاکمین، و هذه وصیتی إلیک یا أخی! و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه أنیب. امام حسین علیه السلام هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه این وصیت نامه را نوشت و با مهر خویش ممهور ساخت و به برادرش محمد حنفیه تحویل داد: ” بسم الله الرحمن الرحیم…؛ این وصیت حسین بن علی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی می دهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق( اسلام) را از سوی خدا( برای جهانیان) آورده است و شهادت می دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود.” امام در وصیت نامه اش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود: ” من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد( و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند( و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت( راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. و برادر! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست، بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست.” انگیزه های قیام حسین(ع) امام(ع) در سخنان خود در پاسخ ولید و مروان اولین انگیزه قیام و مبارزه و علت مخالفت خود با یزید بن معاویه را بیان کرد و اکنون به هنگام حرکت از مدینه در وصیت نامه خود به انگیزه دیگریا به علت اصلی قیام خود، یعنی امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با مفاسد وسیع و مسائل ضداسلامی و ضدانسانی حکومت یزیدی و اموی، اشاره می کند و می فرماید: اگر آنان از من تقاضای بیعت هم نکنند من باز هم آرام و ساکت نخواهم نشست؛ زیرا اختلاف من با دستگاه خلافت تنها بر سر بیعت با یزید نیست که با سکوت آنان در موضوع بیعت، من نیز سکوت اختیار کنم؛ بلکه وجود یزید و خاندان وی موجب پیدایش ستم و گسترش فساد گشته است . و من برای امربه معروف و نهی از منکر و احیای قانون جدم رسول خدا(ص) و زنده کردن راه و رسم پدرم علی(ع) و بسط عدل و داد به پاخیزم و ریشه این نابه سامانی ها، یعنی خاندان بنی امیه را قلع و قمع نمایم و همه جهانیان بدانند که حسین جاه طلب، طالب مقام و ثروت، شرور، مفسد و اخلالگر نبود و این حالت از روز اول تا ساعت آخر و تا لحظه آخر در روح حسین(ع) متجلی و متبلور بود. منبع : سخنان حسین بن علی علیه لسلام از مدینه تا کربلا ، محمد صادق نجمی ، ص 54.
پیامبر اكرم (ص) فرمودند: مهدی از فرزندان من است، نامش نام من (محمد) و كنیه اش كنیه من (ابوالقاسم) میباشد، در صورت و سیرت از همه كس به من شبیه تر است. برای او غیبتی است كه در آن مردم دچار حیرت میگردند و بسیاری از دستهها و گروههای مردم، گمراه میشوند، آنگاه مانند ستاره تابانی از پرده غیبت بدر آید و زمین را پر از عدل و داد كند آن چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد. (بحارالانوار/ ج 51، ص 17، ح 13، به نقل از كمال الدین.